top of page

فصل‌نامه‌ی کارنما

بهار     ۱۴۰۲

0701 RJD Fa.jpg

برای مشترک‌ها

اگر هنوز مشترک نیستید

 درآمد

این سومین شماره‌ی کارنما درباره‌ی «زن، زندگی، آزادی»‌ست، و چهارمین شماره نیز در راه است. این میزان از توجه در کارنما به جنبش سه دلیل اصلی دارد. الف: کارنما هم‌واره بارِ درک اندیشه‌ی مدرن و به‌ویژه‌ بیان‌های دیداری و اجرایی و زبانی آن را بر دوش کشیده، و اکنون درست همین رژه‌ی پیروز پرُژه‌ی مدرن‌سازی (بخوانید: «زن، زندگی، آزادی») در خیابان‌های چهارگوشه‌ی ایران و جهان است که ذهن ما را سخت به خود مشغول داشته‌است. کژفهمی‌ست اگر مدرن‌سازی را سدسازی بدانیم؛ مدرن‌سازی پافشاریِ گستاخانه و پی‌گیر بر حقِ بنیادینِ بیانِ آزاد و انتقادی یک شهروند در زمینه‌ی سیاست و فرهنگ است. ب: «زن، زندگی، آزادی» گسل‌های ساختیِ پیکربندی فرهنگ ایران، و در پی آن، جایابیِ روشن‌فکری و کنش‌گری فرهنگی ایران را به‌شدت دگرگون‌کرده و چشم‌انداز یک‌سر تازه‌ای را در افق آورده‌است. بیانِ این دگرگونی بر ماست زیرا می‌دانیم که هنوز شمار زیادی از هم‌کارهای ما، این پویش استثنایی فرهنگ ایران را درنیافته‌اند. آن‌ها به‌عوض هم‌خوانی و پاکوبیِ بی‌پروا با مردم برای براندازیِ سرکوب‌گر‌، در سنگرهای تنگِ ایدئولُژی‌های سرکوب‌گر خود فروتر می‌روند. به‌قول خشایار دیهیمی، آن‌ها بوی ۵۷ می‌دهند. و در نهایت، پ: به پیروی از گرامی سنتی در میانِ روشن‌فکرهای ایرانی که مرزی میانِ آزادی‌خواهی و آفرینندگی نمی‌دیدند، باید یادآوری کنیم که: «ما نویسنده‌ایم» و آموزگار و پژوهش‌گر و تاریخ‌نگار و منتقد و هنرمند. ما اجازه‌نمی‌دهیم سنتِ کنش‌مندی سیاسیِ اهل فرهنگ ایران با کنش‌پذیری یا درواقع واکنش‌زدگی، تفلسف توییتری، و اوباش‌گری زاکربرگی جای‌گزین شود. برای ما، آزادی پیش‌شرطی مطلق و غیرقابل مذاکره‌ برای نوشتن و آفرینش است. در هر جبهه‌ای که کسانی برای گسترش آن می‌جنگند، ما را اگر نه در صف نخست، در جای‌گاه پشتیبان خواهیدیافت.

 

از مهر ۱۴۰۱ و در پی قتل حکومتی ژینا (مهسا) امینی، همه‌ی نیروی فکری و انسانیِ اندیش‌کده‌ی کارنما معطوف به فهم، بازنمایی، و درکِ شیوه‌ی بازنمایی امید و خواست‌ دمُکراتیک و تلاش مردم ایران برای مدرن‌سازی بوده‌است. دو شماره‌ی پیشین فصل‌نامه‌ی کارنما، بخشی از این تلاش‌ها را در قالب روایت‌های دیداری جنبش و گردآوری یادداشت‌های شخصی هنرمندها و دست‌اندرکارهای هنر ایران درباره‌ی جنبش منتشرکرد. نتیجه‌ی بخشی دیگر از کارهای کارنما نیز در دو مجموعه‌ هم‌اندیشی/هم‌صدایی با نام‌های «فکرها و فریادها: گفت‌وگوهایی درباره‌‌ی «زن، زندگی، آزادی» و هنر»، از جمله میزگردی با حضور هنرمندهای زنِ ایرانی در روز زن (هشت مارس) و «بازپیکربندی گسل‌های فرهنگ: هنر ایران بین دو انقلاب» بازتاب یافت که به‌ترتیب گفت‌وگوهایی با هنرمندها و دست‌اندرکارهای هنر ایران پیرامون «زن، زندگی، آزادی»، و سخن‌رانی‌هایی درباره‌ی سویه‌های نظری‌تر جنبش بودند.

 

تک‌تک متن‌های شماره‌ی بهار ۱۴۰۲، بر جنبش دمُکراسی‌خواهانه‌ی ایرانی‌ها به‌رهبری زن‌ها متمرکز شده‌اند. اگر در شش ماه نخست، بیش‌تر در پیِ دیدن و توجه‌کردن و گوش‌سپردن و توصیف و ثبت آن‌چه رخ‌داد بودیم، اکنون هنگامِ آن است که رفته‌رفته اندیشیدن درباره‌ی آن‌چه از پاییز ۱۴۰۱ به این‌سو تجربه کردیم و زیستیم را گسترش‌دهیم و ژرف‌تر کنیم. شماره‌ی بهار ۱۴۰۲ بر آن است تا با نگاهی تحلیلی‌تر، شماری از رخ‌دادهای مربوط به جنبش «زن، زندگی، آزادی» را از دریچه‌ی فرهنگ دیداری وابکاود. درون‌مایه‌هایی چون تن، امر جنسی، اجرا، رقص، و سرکشی در خیابان در مرکزِ توجه این شماره است. به‌رغم آن‌که مقاله‌های این شماره هر یک با تمرکز بر سویه یا بخشی از رخ‌دادهای جنبش، به‌ واکاوی میل می‌کنند و گاه از نظریه در بیان ایده‌ها و استدلال‌ها بهره می‌جویند، هم‌چنان بر روایت و ثبت پامی‌فشارند چرا‌که به‌گواه آن‌چه هر روز و لحظه در ایران می‌گذرد، با جنبشی هم‌چنان زنده و در جریان روبه‌روییم که هنوز نونو می‌رسد و در چنین شرایطی، بایگانی و ثبت در جای‌گاه نخست قرار دارد. اما از آن‌جا که سرشت این دگرگونی‌خواهیِ کم‌مانند در تاریخ اجتماعیِ ایران، با روزهای نخستِ شکل‌گیری‌اش تفاوت دارد، با گذشت چندین ماه از آن، اکنون می‌توان به اندازه‌ی همین شکافِ زمانی از آغازهایش فاصله‌ گرفت، به آن نگریست و هم‌زمان با گزارش‌اش به آن اندیشید؛ این کاری‌ست که کوشیده‌ایم در این شماره انجام دهیم.

 

فصل‌نامه‌ی بهار ۱۴۰۲ را با مقاله‌ای از رها خادمی پیرامون حجاب، واکنش زن‌های ایرانی به آن در متنِ جنبش، و بافتارمندکردن‌اش در بسترِ کارِ شماری از هنرمندهای ایرانی آغاز می‌کنیم. این مقاله به مقاومت زن‌های ایرانی دربرابر حجاب اسلامی می‌پردازد و می‌کوشد این تاریخ جای‌گزین را نه در بستر گفتارهای مرکز که در بافتار تاریخیِ ایران و هنرش بازخوانی کند. نویسنده در این مقاله بر آن است تا با نگاه به کارِ شماری از هنرمندهای ایرانی، از پیش و آغازهای برپایی حکومت اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ میلادی (۱۳۵۷ خورشیدی) تا یکی دو دهه‌ی پیش، حجاب و مفهوم هویت را در قاب هنر و فرهنگ دیداری ایران وابکاود و از این راه، گامی در راستای ساخت شیوه‌هایی تازه برای گشودن گره‌های چندگانه‌ی مفهومی در این زمینه بر دارد. خادمی در مقاله‌ای دیگر با نام «تن رسانه نیست»، با تمرکز بر سه اجرای رخ‌داده در خیابان‌های ایران در واکنش به حجابِ اسلامی، تصویری روشن‌تر از شیوه‌های مقاومت زن‌ها دربرابر این اجبار پدرسالارانه‌ی دینی به‌دست می‌دهد و با بررسی ویژگی‌های اجرایی و دیداری هر یک، آن‌ها را در قالب یک اجرای هم‌گن می‌شناسانَد که شکل‌دهنده‌ی روایتی پیوسته بر بنیانِ  زندگی‌ست و استدلال می‌کند که درست بر همین اساس تنها با منطق زندگی، چنان‌که رخ می‌دهد، به تفسیر گشوده می‌شود.

 

در ادامه‌ی فرآیندِ واکاوانه و هم‌زمان گزارش‌گونِ این شماره، مقاله‌ی «بازیافتِ تن‌ها» به بررسی سویه‌های تنانه و بدن‌مند کنش‌های پدیدآمده در دل جنبش می‌پردازد. کامنوش خسروانی در این مقاله، با بیان این‌که جنبش کنونی فرصتی برای خویشاوندساختنِ ماست، استدلال‌می‌کند که سرکشی‌های زاده‌شده در دل جنبش، نه‌تنها بدن‌های فردی ما را از حجاب حذف/نظارت نظامِ سلطه بیرون می‌کشند، بل‌که عاملیت یا کنش‌مندیِ فردی‌شان را نیز در تناسب با دیگر بدن‌های ستم‌دیده بازمی‌یابند. در متنی دیگر با نام «رقص بر خاکسترهای معبد/شهر» نیز بر اهمیت بازپس‌گیری فضاها و شهر ازسوی بدن‌ها تاکید می‌کند؛ شهری که در تسخیر قدرت حاکم است. سبا معمار در این مقاله، کنش‌های پدید‌آمده در جریان جنبش را تلاشی گرم و زنده برای بناکردنِ شهری تازه و حافظه‌ای نو می‌داند و آن‌‌ها را در راستای بازپس‌گیری شی، بدن‌، حافظه‌ و تخیل‌ به‌طرزی جمعی و مشترک می‌فهمد.

 

هنر سیاسی، هنر اعتراضی، کنش مستقیم، و دیگر شکل‌هایِ سرکشی زیباشناختی، تباری نظرگیر و تاریخی نفس‌گیر دارند که به‌نظرمی‌رسد درک دقیق‌تر آن‌ها برای جامعه‌ی هنری ایران و به‌ویژه دانش‌جوی ایرانی، در موج‌های آینده‌ی جنبش دمُکراسی‌خواهی ما روشن‌گر و راه‌گشا باشد. در این شماره به گوشه‌هایی از این گونه‌ی هنری پرداخته‌ایم. در مقاله‌ای به پیوندِ گسست‌ناپذیرِ خیابان و نهادِ آموزش هنری در جریان جنبش مِه ۶۸ فرانسه پرداختیم و نقشِ سیاسیِ هنر در سپردنِ بازنماییِ جامعه به مردم را در مرکز توجه قرار دادیم. در این مقاله که به شیوه‌ی آفریده‌شدن پُسترهای انقلابی در جریان جنبش مه ۶۸ می‌پردازد، بخشی از این کارها از نظر دیداری واکاوی و در بستر دگرگونی‌های اجتماعی و جنبش دانش‌جویی فرانسه در سال ۱۹۶۸ بافتارمند شده‌اند. در مقاله‌ای دیگر، با بهره‌گیری از مفهومِ واگردانی («دِتورنمان»)، در معنایِ دخل‌وتصرف و ازآنِ‌خودسازیِ نمایش سیاسی یا تبلیغاتیِ ساخته و پرداخته‌ی حکومت، بخشی از کنش‌های شکل‌گرفته ازسوی شهروندهای ایرانی برای رویارویی با دست‌گاه پرُپاگاندای حکومت اسلامی در ایران بررسی شده، و کردوکارهای اصلی آن در قیاس با نمونه‌های هم‌سان دیگر در تاریخ معاصر قرارگرفته‌است.

 

در جریان جنبش «زن، زندگی، آزادی» و در حالی‌که بسیاری می‌کوشیدند از نیروی برانداز هنر برای اعتراض سودببرند، نیروهای به‌واقع محافظه‌کار جهان هنر ایران (کسانی که می‌پنداشتیم باید در صف آزادی‌خواهان‌ باشند) در عمل و نظر در برابر هنر سیاسی، صف‌آرایی کردند. از این‌رو، در مقاله‌ای به نام «درس‌هایی که نیاموختیم: گرنیکا و هنر سیاسی» یادآوری کرده‌ایم که آفرینش گرنیکا تنها چند روز، نه چند هفته یا چند ماه، پس از بمباران شهری به همین نام آغاز، و نزدیک به ۳۵ روز بعد، در ۴ ژوئن تمام شد و به‌سرعت بدل به شمایلی مهم برای هر جنبش ضدجنگ دیگر در تاریخ نیمه‌ی دوم سده‌ی بیستم شد. پیکاسو و میلیون‌ها نفری که این اثر را پس از او چون شمایلی صلح‌طلبانه بزرگ‌داشته‌ و می‌دارند، هرگز به‌طرزی کژدیسی‌یافته و بیمارگون گمان‌نکردند که گرنیکا اثری فاشیستی‌ست. هنرمند می‌تواند در اوج یک بحرانِ سیاسی یا اجتماعی، اثری کام‌یاب درباره‌ی آن بحران بیافریند.

 

در پایان، در مقاله‌ای با نام «کنش مستقیم در «زن، زندگی، آزادی»» به کنش‌ها و اجراهای شکل‌گرفته در برخی از موزه‌ها یا نهادهای هنری مرکز پرداخته‌ایم. از روی‌کردهایِ مهمی که هنرمندهای پراکَنشِ قومی (یا دیاسپُرای) ایرانی‌ در جریان جنبش «زن، زندگی، آزادی» پیش‌گرفت، توجه به موزه‌ها و نهادهای هنریِ بیرون از ایران به‌مثابه‌ی بستری مناسب برای برانگیختن توجه همگانی، به‌ویژه توجه رسانه‌ای به جنبش بود. این مقاله استدلال می‌کند که ایرانی‌ها چون بسیاری دیگر از فراری‌داده‌شد‌ه‌های جهان و به‌رغم مرزبندی‌های هویتیِ پسااستعماری، رفته‌رفته نقش‌شان را در آینده‌ی خود و جغرافیای بومی‌شان بازیابی می‌کنند.

 

فرآیند پژوهش و نگارشِ برخی از این مقاله‌ها از همان روزهای نخستِ شکل‌گیری جنبش آغاز شد اما در آن لحظه‌های سرنوشت‌ساز مبارزه، سنجشِ نهایی داده‌ها و ارایه‌ی تحلیل‌های انتقادی جای زیادی نداشت. اولویت ما در آن هنگام، گوش‌‌سپردن به خواست و نمایش اراده‌ی مردم در جنبش «زن، زندگی، آزادی» و نیز هم‌گامی و هم‌صدایی و هم‌کنشی با دیگر عضوهای جامعه‌ی هنری ایران بود. هرچند در این متن‌ها و تصویرها هم‌چنان به گزارش، ثبت، بایگانی ادامه‌می‌دهیم اما از این‌جا به‌بعد تحلیل و دسته‌بندی‌ها رفته‌رفته بر پایه‌ی ایده‌ها و مفهوم‌هایی خُرد یا کلان شکل‌می‌گیرند. اندیش‌کده‌ی کارنما هم‌چنان می‌کوشد تا همه‌ی توان فکری و نظری خود را در اختیارِ جنبش قرار دهد و بی‌آن‌که مقهورِ کش‌مکش‌های سیاسی سطحی و کاستی‌های خواندن یا تفسیر «زن، زندگی، آزادی» شود، گامی به‌سوی آشکارگی و خوانایی بردارد. همه‌ی ما در پرستاری و گسترشِ دست‌آوردهای کم‌نظیرِ جنبشِ مردم ایران تا امروز نقش داریم چراکه ساختنِ آینده از پندار آن آغاز می‌شود و این پندار بدون درک تاریخ شکل‌نمی‌گیرد.

فهرست 

  • مو: درگیری با حجاب در کار هنرمندهای زن ایرانی | رها خادمی

  • تن رسانه نیست: سه اجرا از «زن، زندگی، آزادی» | رها خادمی

  • بازیافتِ تن‌ها: سویه‌های دیداری و لمسیِ «خویشاوند ساختن» در قیام ژینا  | کامنوش خسروانی

  • رقص بر خاکسترهای معبد/شهر | سبا معمار

  • پُستر‌های مِه ۶۸: هنر در خیابان | کارنما

  • برنامه‌ات چیه؟ انقلاب! «واگردانی» یا هنر برانداز | هژیر راد

  • درس‌هایی که نیاموختیم: گرنیکا و هنر سیاسی | کارنما

  • کنش مستقیم در «زن، زندگی، آزادی» | کارنما

مقاله‌های ویژه‌ی مشترک‌های کارنما

bottom of page