top of page

فصل‌نامه‌ی کارنما

 زن، زندگی، آزادی

ZZA-BAH

بهار:   زن، زندگی، آزادی

برای دیدن مجله در حالت تمام‌صفحه روی شکل مربع در گوشه‌ی بالا کلیک کنید.

این نسخه برای مُبایل مناسب نیست.

 درآمد

این سومین شماره‌ی کارنما درباره‌ی «زن، زندگی، آزادی»‌ست، و چهارمین شماره نیز در راه است. این میزان از توجه در کارنما به جنبش سه دلیل اصلی دارد. الف: کارنما هم‌واره بارِ درک اندیشه‌ی مدرن و به‌ویژه‌ بیان‌های دیداری و اجرایی و زبانی آن را بر دوش کشیده، و اکنون درست همین رژه‌ی پیروز پرُژه‌ی مدرن‌سازی (بخوانید: «زن، زندگی، آزادی») در خیابان‌های چهارگوشه‌ی ایران و جهان است که ذهن ما را سخت به خود مشغول داشته‌است. کژفهمی‌ست اگر مدرن‌سازی را سدسازی بدانیم؛ مدرن‌سازی پافشاریِ گستاخانه و پی‌گیر بر حقِ بنیادینِ بیانِ آزاد و انتقادی یک شهروند در زمینه‌ی سیاست و فرهنگ است. ب: «زن، زندگی، آزادی» گسل‌های ساختیِ پیکربندی فرهنگ ایران، و در پی آن، جایابیِ روشن‌فکری و کنش‌گری فرهنگی ایران را به‌شدت دگرگون‌کرده و چشم‌انداز یک‌سر تازه‌ای را در افق آورده‌است. بیانِ این دگرگونی بر ماست زیرا می‌دانیم که هنوز شمار زیادی از هم‌کارهای ما، این پویش استثنایی فرهنگ ایران را درنیافته‌اند. آن‌ها به‌عوض هم‌خوانی و پاکوبیِ بی‌پروا با مردم برای براندازیِ سرکوب‌گر‌، در سنگرهای تنگِ ایدئولُژی‌های سرکوب‌گر خود فروتر می‌روند. به‌قول خشایار دیهیمی، آن‌ها بوی ۵۷ می‌دهند. و در نهایت، پ: به پیروی از گرامی سنتی در میانِ روشن‌فکرهای ایرانی که مرزی میانِ آزادی‌خواهی و آفرینندگی نمی‌دیدند، باید یادآوری کنیم که: «ما نویسنده‌ایم» و آموزگار و پژوهش‌گر و تاریخ‌نگار و منتقد و هنرمند. ما اجازه‌نمی‌دهیم سنتِ کنش‌مندی سیاسیِ اهل فرهنگ ایران با کنش‌پذیری یا درواقع واکنش‌زدگی، تفلسف توییتری، و اوباش‌گری زاکربرگی جای‌گزین شود. برای ما، آزادی پیش‌شرطی مطلق و غیرقابل مذاکره‌ برای نوشتن و آفرینش است. در هر جبهه‌ای که کسانی برای گسترش آن می‌جنگند، ما را اگر نه در صف نخست، در جای‌گاه پشتیبان خواهیدیافت. 

از مهر ۱۴۰۱ و در پی قتل حکومتی ژینا (مهسا) امینی، همه‌ی نیروی فکری و انسانیِ اندیش‌کده‌ی کارنما معطوف به فهم، بازنمایی، و درکِ شیوه‌ی بازنمایی امید و خواست‌ دمُکراتیک و تلاش مردم ایران برای مدرن‌سازی بوده‌است. دو شماره‌ی پیشین فصل‌نامه‌ی کارنما، بخشی از این تلاش‌ها را در قالب روایت‌های دیداری جنبش و گردآوری یادداشت‌های شخصی هنرمندها و دست‌اندرکارهای هنر ایران درباره‌ی جنبش منتشرکرد. نتیجه‌ی بخشی دیگر از کارهای کارنما نیز در دو مجموعه‌ هم‌اندیشی/هم‌صدایی با نام‌های «فکرها و فریادها: گفت‌وگوهایی درباره‌‌ی «زن، زندگی، آزادی» و هنر»، از جمله میزگردی با حضور هنرمندهای زنِ ایرانی در روز زن (هشت مارس) و «بازپیکربندی گسل‌های فرهنگ: هنر ایران بین دو انقلاب» بازتاب یافت که به‌ترتیب گفت‌وگوهایی با هنرمندها و دست‌اندرکارهای هنر ایران پیرامون «زن، زندگی، آزادی»، و سخن‌رانی‌هایی درباره‌ی سویه‌های نظری‌تر جنبش بودند.

تک‌تک متن‌های شماره‌ی بهار ۱۴۰۲، بر جنبش دمُکراسی‌خواهانه‌ی ایرانی‌ها به‌رهبری زن‌ها متمرکز شده‌اند. اگر در شش ماه نخست، بیش‌تر در پیِ دیدن و توجه‌کردن و گوش‌سپردن و توصیف و ثبت آن‌چه رخ‌داد بودیم، اکنون هنگامِ آن است که رفته‌رفته اندیشیدن درباره‌ی آن‌چه از پاییز ۱۴۰۱ به این‌سو تجربه کردیم و زیستیم را گسترش‌دهیم و ژرف‌تر کنیم. شماره‌ی بهار ۱۴۰۲ بر آن است تا با نگاهی تحلیلی‌تر، شماری از رخ‌دادهای مربوط به جنبش «زن، زندگی، آزادی» را از دریچه‌ی فرهنگ دیداری وابکاود. درون‌مایه‌هایی چون تن، امر جنسی، اجرا، رقص، و سرکشی در خیابان در مرکزِ توجه این شماره است. به‌رغم آن‌که مقاله‌های این شماره هر یک با تمرکز بر سویه یا بخشی از رخ‌دادهای جنبش، به‌ واکاوی میل می‌کنند و گاه از نظریه در بیان ایده‌ها و استدلال‌ها بهره می‌جویند، هم‌چنان بر روایت و ثبت پامی‌فشارند چرا‌که به‌گواه آن‌چه هر روز و لحظه در ایران می‌گذرد، با جنبشی هم‌چنان زنده و در جریان روبه‌روییم که هنوز نونو می‌رسد و در چنین شرایطی، بایگانی و ثبت در جای‌گاه نخست قرار دارد. اما از آن‌جا که سرشت این دگرگونی‌خواهیِ کم‌مانند در تاریخ اجتماعیِ ایران، با روزهای نخستِ شکل‌گیری‌اش تفاوت دارد، با گذشت چندین ماه از آن، اکنون می‌توان به اندازه‌ی همین شکافِ زمانی از آغازهایش فاصله‌ گرفت، به آن نگریست و هم‌زمان با گزارش‌اش به آن اندیشید؛ این کاری‌ست که کوشیده‌ایم در این شماره انجام دهیم.

فصل‌نامه‌ی بهار ۱۴۰۲ را با مقاله‌ای از رها خادمی پیرامون حجاب، واکنش زن‌های ایرانی به آن در متنِ جنبش، و بافتارمندکردن‌اش در بسترِ کارِ شماری از هنرمندهای ایرانی آغاز می‌کنیم. این مقاله به مقاومت زن‌های ایرانی دربرابر حجاب اسلامی می‌پردازد و می‌کوشد این تاریخ جای‌گزین را نه در بستر گفتارهای مرکز که در بافتار تاریخیِ ایران و هنرش بازخوانی کند. نویسنده در این مقاله بر آن است تا با نگاه به کارِ شماری از هنرمندهای ایرانی، از پیش و آغازهای برپایی حکومت اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ میلادی (۱۳۵۷ خورشیدی) تا یکی دو دهه‌ی پیش، حجاب و مفهوم هویت را در قاب هنر و فرهنگ دیداری ایران وابکاود و از این راه، گامی در راستای ساخت شیوه‌هایی تازه برای گشودن گره‌های چندگانه‌ی مفهومی در این زمینه بر دارد. خادمی در مقاله‌ای دیگر با نام «تن رسانه نیست»، با تمرکز بر سه اجرای رخ‌داده در خیابان‌های ایران در واکنش به حجابِ اسلامی، تصویری روشن‌تر از شیوه‌های مقاومت زن‌ها دربرابر این اجبار پدرسالارانه‌ی دینی به‌دست می‌دهد و با بررسی ویژگی‌های اجرایی و دیداری هر یک، آن‌ها را در قالب یک اجرای هم‌گن می‌شناسانَد که شکل‌دهنده‌ی روایتی پیوسته بر بنیانِ  زندگی‌ست و استدلال می‌کند که درست بر همین اساس تنها با منطق زندگی، چنان‌که رخ می‌دهد، به تفسیر گشوده می‌شود.

در ادامه‌ی فرآیندِ واکاوانه و هم‌زمان گزارش‌گونِ این شماره، مقاله‌ی «بازیافتِ تن‌ها» به بررسی سویه‌های تنانه و بدن‌مند کنش‌های پدیدآمده در دل جنبش می‌پردازد. کامنوش خسروانی در این مقاله، با بیان این‌که جنبش کنونی فرصتی برای خویشاوندساختنِ ماست، استدلال‌می‌کند که سرکشی‌های زاده‌شده در دل جنبش، نه‌تنها بدن‌های فردی ما را از حجاب حذف/نظارت نظامِ سلطه بیرون می‌کشند، بل‌که عاملیت یا کنش‌مندیِ فردی‌شان را نیز در تناسب با دیگر بدن‌های ستم‌دیده بازمی‌یابند. در متنی دیگر با نام «رقص بر خاکسترهای معبد/شهر» نیز بر اهمیت بازپس‌گیری فضاها و شهر ازسوی بدن‌ها تاکید می‌کند؛ شهری که در تسخیر قدرت حاکم است. سبا معمار در این مقاله، کنش‌های پدید‌آمده در جریان جنبش را تلاشی گرم و زنده برای بناکردنِ شهری تازه و حافظه‌ای نو می‌داند و آن‌‌ها را در راستای بازپس‌گیری شی، بدن‌، حافظه‌ و تخیل‌ به‌طرزی جمعی و مشترک می‌فهمد.
 
هنر سیاسی، هنر اعتراضی، کنش مستقیم، و دیگر شکل‌هایِ سرکشی زیباشناختی، تباری نظرگیر و تاریخی نفس‌گیر دارند که به‌نظرمی‌رسد درک دقیق‌تر آن‌ها برای جامعه‌ی هنری ایران و به‌ویژه دانش‌جوی ایرانی، در موج‌های آینده‌ی جنبش دمُکراسی‌خواهی ما روشن‌گر و راه‌گشا باشد. در این شماره به گوشه‌هایی از این گونه‌ی هنری پرداخته‌ایم. در مقاله‌ای به پیوندِ گسست‌ناپذیرِ خیابان و نهادِ آموزش هنری در جریان جنبش مِه ۶۸ فرانسه پرداختیم و نقشِ سیاسیِ هنر در سپردنِ بازنماییِ جامعه به مردم را در مرکز توجه قرار دادیم. در این مقاله که به شیوه‌ی آفریده‌شدن پُسترهای انقلابی در جریان جنبش مه ۶۸ می‌پردازد، بخشی از این کارها از نظر دیداری واکاوی و در بستر دگرگونی‌های اجتماعی و جنبش دانش‌جویی فرانسه در سال ۱۹۶۸ بافتارمند شده‌اند. در مقاله‌ای دیگر، با بهره‌گیری از مفهومِ واگردانی («دِتورنمان»)، در معنایِ دخل‌وتصرف و ازآنِ‌خودسازیِ نمایش سیاسی یا تبلیغاتیِ ساخته و پرداخته‌ی حکومت، بخشی از کنش‌های شکل‌گرفته ازسوی شهروندهای ایرانی برای رویارویی با دست‌گاه پرُپاگاندای حکومت اسلامی در ایران بررسی شده، و کردوکارهای اصلی آن در قیاس با نمونه‌های هم‌سان دیگر در تاریخ معاصر قرارگرفته‌است. 

در جریان جنبش «زن، زندگی، آزادی» و در حالی‌که بسیاری می‌کوشیدند از نیروی برانداز هنر برای اعتراض سودببرند، نیروهای به‌واقع محافظه‌کار جهان هنر ایران (کسانی که می‌پنداشتیم باید در صف آزادی‌خواهان‌ باشند) در عمل و نظر در برابر هنر سیاسی، صف‌آرایی کردند. از این‌رو، در مقاله‌ای به نام «درس‌هایی که نیاموختیم: گرنیکا و هنر سیاسی» یادآوری کرده‌ایم که آفرینش گرنیکا تنها چند روز، نه چند هفته یا چند ماه، پس از بمباران شهری به همین نام آغاز، و نزدیک به ۳۵ روز بعد، در ۴ ژوئن تمام شد و به‌سرعت بدل به شمایلی مهم برای هر جنبش ضدجنگ دیگر در تاریخ نیمه‌ی دوم سده‌ی بیستم شد. پیکاسو و میلیون‌ها نفری که این اثر را پس از او چون شمایلی صلح‌طلبانه بزرگ‌داشته‌ و می‌دارند، هرگز به‌طرزی کژدیسی‌یافته و بیمارگون گمان‌نکردند که گرنیکا اثری فاشیستی‌ست. هنرمند می‌تواند در اوج یک بحرانِ سیاسی یا اجتماعی، اثری کام‌یاب درباره‌ی آن بحران بیافریند.

در پایان، در مقاله‌ای با نام «کنش مستقیم در «زن، زندگی، آزادی»» به کنش‌ها و اجراهای شکل‌گرفته در برخی از موزه‌ها یا نهادهای هنری مرکز پرداخته‌ایم. از روی‌کردهایِ مهمی که هنرمندهای پراکَنشِ قومی (یا دیاسپُرای) ایرانی‌ در جریان جنبش «زن، زندگی، آزادی» پیش‌گرفت، توجه به موزه‌ها و نهادهای هنریِ بیرون از ایران به‌مثابه‌ی بستری مناسب برای برانگیختن توجه همگانی، به‌ویژه توجه رسانه‌ای به جنبش بود. این مقاله استدلال می‌کند که ایرانی‌ها چون بسیاری دیگر از فراری‌داده‌شد‌ه‌های جهان و به‌رغم مرزبندی‌های هویتیِ پسااستعماری، رفته‌رفته نقش‌شان را در آینده‌ی خود و جغرافیای بومی‌شان بازیابی می‌کنند.

فرآیند پژوهش و نگارشِ برخی از این مقاله‌ها از همان روزهای نخستِ شکل‌گیری جنبش آغاز شد اما در آن لحظه‌های سرنوشت‌ساز مبارزه، سنجشِ نهایی داده‌ها و ارایه‌ی تحلیل‌های انتقادی جای زیادی نداشت. اولویت ما در آن هنگام، گوش‌‌سپردن به خواست و نمایش اراده‌ی مردم در جنبش «زن، زندگی، آزادی» و نیز هم‌گامی و هم‌صدایی و هم‌کنشی با دیگر عضوهای جامعه‌ی هنری ایران بود. هرچند در این متن‌ها و تصویرها هم‌چنان به گزارش، ثبت، بایگانی ادامه‌می‌دهیم اما از این‌جا به‌بعد تحلیل و دسته‌بندی‌ها رفته‌رفته بر پایه‌ی ایده‌ها و مفهوم‌هایی خُرد یا کلان شکل‌می‌گیرند. اندیش‌کده‌ی کارنما هم‌چنان می‌کوشد تا همه‌ی توان فکری و نظری خود را در اختیارِ جنبش قرار دهد و بی‌آن‌که مقهورِ کش‌مکش‌های سیاسی سطحی و کاستی‌های خواندن یا تفسیر «زن، زندگی، آزادی» شود، گامی به‌سوی آشکارگی و خوانایی بردارد. همه‌ی ما در پرستاری و گسترشِ دست‌آوردهای کم‌نظیرِ جنبشِ مردم ایران تا امروز نقش داریم چراکه ساختنِ آینده از پندار آن آغاز می‌شود و این پندار بدون درک تاریخ شکل‌نمی‌گیرد. 
 

ZZA-ZMS

زمستان:   زن، زندگی، آزادی

برای دیدن مجله در حالت تمام‌صفحه روی شکل مربع در گوشه‌ی بالا کلیک کنید.

این نسخه برای مُبایل مناسب نیست.

 درآمد

هنگامی که در آستانه‌ی پاییز ۱۴۰۱ و در پی قتل حکومتی ژینا (مهسا) امینی، کار نقد و آموزش را وانهادیم و همه‌ی نیروهایمان را بر بازنمایی و هم‌راهی با جنبش «زن، زندگی، آزادی» متمرکز کردیم، می‌دانستیم آن‌چه پیش چشم‌مان آشکار می‌شود، نه‌تنها رخ‌دادی بی‌مانند در تاریخ سرزمین‌مان که پدیده‌ای‌ست که شیوه‌ی نگاه ما به این تاریخ را  نیز برای همیشه دگرگون کرده‌است. بهره‌گیری از روش‌های گوناگون سرکشی و نافرمانی مدنی، کنش‌های سیاسی آفرینش‌گرانه‌، پیش‌نهاد الگوهایی تازه از بودن، و سرانجام کشف نیروی نهفته در نفی،  در همه‌ی ماه‌های پس از ژینا، تصویری یک‌سر جای‌گزین از هویت‌هایی را آشکار کرد که حکومت اسلامی در ایران، بیش از چهل‌وچهار سال به‌طرزی نظام‌مند بر انکارشان سرمایه‌گذاری کرده‌بود. این‌بار همه‌ی مردم ایران بودند که دیدارپذیر می‌شدند.

 

شماره‌ی پیشِ رو، در ادامه‌ی فرامتن «زن، زندگی، آزادی» (پاییز ۱۴۰۱) درباره‌ی این دیدارپذیری‌ و هم‌سایگی کنش سیاسی و هنر در جنبش‌ اعتراضیِ کنونی و بزنگاه‌های تعیین‌کننده‌ی تاریخی‌ست. اگر شماره‌ی پیشین در جای‌گاه فرامتنی گسترده می‌کوشید از دریچه‌ی تصویرهایی که مردم معترض خود آفریننده‌شان بودند، هم‌گام با سه ضرب زن، زندگی، و آزادی، روایت‌گر جنبش در ماه‌های آغازین‌اش باشد، این شماره، سرگذشت جنبش را از زبان دست‌اندکارهای هنر ایران پی‌ می‌گیرد. روایت‌های متنی و گاه تصویریِ شماری از هنرمندها، نویسنده‌ها، و دست‌اندرکارهای هنر ایران، سویه‌هایی فردی‌تر از جنبش را آشکار می‌کنند. متن‌های این شماره که اغلب بازتاب‌دهنده‌ی دیدگاه شخصی نویسنده‌‌هایشان‌اند، تلاشی‌ برای ثبت آن‌چیزی‌اند که از آغاز جنبش تا بازه‌ای کم‌وبیش شش‌ماهه پس از آن، تجربه‌کردیم. اهمیت بازتاب صدا و بینش دست‌اندرکارهای هنر ایران و بیان حس شخصی‌شان در روزهای گسترش جنبش، به‌مثابه‌ی سندی  تاریخی، در ساختن روایتی متکثر از جنبش است و نقشی بنیادین در بازتاب صدای جامعه در این دوران دارد.

 

هم‌چون شماره‌ی پیشین، بر تصویرهای کم‌کیفیت و ناشناس تکیه کرده‌ایم و کوشیده‌ایم بازتاب‌دهنده‌ی روایت مردم معترض باشیم. در پیِ سرکوب نظ‍ام‌مندِ مطبوعات و عکاس‌های خبری در ایران، تصویر‌های «فرودست» و اسکرین‌شات‌هایی از فایل‌های منتشرشده در شبکه‌های اجتماعی، زبانِ زیباشناختی این شماره را شکل داد. روایتِ تیره و تاری که بسیاری از تصویرهای دست‌به‌دست شده و کم‌کیفیت از جنبشِ مردمِ ایران در خود دارند، تصویری روشن و شفاف را از تاریخ این روزهای کشور برجای می‌گذارند. زبان سیاسی و واقعیِ تصویرِ فرودست را از همان چشم‌انداز سفید بر سفید روی جلدِ شماره آغاز کرده‌ایم. برای تصویربخشیدن به درد بی‌پایانِ جنایتِ هولناکی که گواه‌اش بودیم، چیزی جز فریادهای بی‌امانِ لیلی مهدوی، مادر سیاوش، بر ستیغ کوهستانی ساکت و سراسر پوشیده با برف لازم نیست. سیاوش محمودی که تنها ۱۷ سال داشت، به‌دستِ پلیس حکومت اسلامی ایران در جریان خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» با شلیک گلوله‌ای در سرش در ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ کشته‌شد. ما دل‌تنگ و سوگ‌وار سیاوش‌هایمانیم. آن‌ها باید امروز با ما می‌بودند و هم‌راه‌مان به آینده‌ی آزاد ایران می‌آمدند. ما این صحنه را در مغزمان نگاه‌ خواهیم‌داشت و این پرده را دگر خواهیم کرد.

 

شماره را با متن‌هایی از آسیه امینی، فرح اصولی، و فائقه بقراطی آغاز می‌کنیم که هر کدام از دریچه‌ای متفاوت به توصیف جنبش «زن، زندگی، آزادی» پرداخته‌ و آن‌را از نظرگاهی دیگرگون واکاویده‌اند. آسیه امینی در سه نما، زایش و گسترش جنبش را بررسی کرده و شیوه‌های مبارزه و بازنمایی در آن‌را شکافته‌است. فرح اصولی نیز با جای‌گذاری جنبش در بافتار گسترده‌تر تاریخی، آن‌را با جنبش‌های پیشین آزادی‌بخش، چه در جهان و چه در ایران قیاس‌کرده و بر ویژگی‌های تکین «زن، زندگی، آزادی» دست گذاشته‌است. فائقه بقراطی در یادداشتی با اشاره به چند اجرای ویژه در جریان جنبش، و بهره‌گیری از شیوه‌های جای‌گزینِ آیینی، از سرآغاز یک تغییر بنیادین فرهنگی خبر داده‌است. پرستو فروهر نیز در یادداشتی برگرفته از یکی از سخنرانی‌هایش در کارنما، بدن را به‌مثابه‌ی بیانیه‌ای سیاسی بررسی کرده و این‌چنین، از راه واکاوی یک سویه‌ی ویژه، بر بخشی جدایی‌ناپذیر از جنبش که همانا بازپس‌گیری تن و کنش‌مندی آن است، نور تابانده.

 

در ادامه، سحر آزاد با تکیه بر نقش خبرنگاری در گسترش جنبش، گزارشی را پیرامون اهمیت نشریه‌ها در بازتاب‌یافتن صدا و خواست مردم ارایه کرده‌است. مهرنوش علی‌مددی با نگاه به جنبش زنان ایران، نافرمانی مدنی و مقاومت در برابر اجبارهای نهادینه‌شده را گامی موثر برای واقعیت‌بخشی به رویای دیرینه‌ی آزادی ارزیابی کرده‌است. سیمین کرامتی و حسین ماهر نیز هرکدام از دیدگاه شخصی خود در جای‌گاه هنرمند به رخ‌دادهای چند ماهِ گذشته پرداخته‌اند و آن‌را از دریچه‌ی ماندگارترین ویژگی‌های دیداریش توصیف کرده‌اند. ثمیلا امیرابراهیمی با دست‌گذاشتن بر اهمیت سویه‌های اجتماعی و فرهنگی هم‌گام با دگرگونی‌های سیاسی، دگرگونی پایدار را در گرو کار بلندمدت ارزیابی کرده‌است.

 

ناهید حقیقت با اشاره به کار خود درباره‌ی هویت زنانه و بازنمایی‌ آن از پنج دهه‌ی پیش تاکنون، تبار جنبش را در مبارزه‌ی درازمدت زن‌های ایرانی با پدرسالاری دین‌بنیان پی‌گرفته‌است. مریم زندی و نیوشا توکلیان نیز هریک با مرور عکس‌هایی مستندنگارانه از کارنامه‌ی هنری‌شان که بازتابنده‌ی تاریخ مبارزه‌ی زن‌ها برای برابری و در قابی بزرگ‌تر، تاریخ مبارزه‌ی ایرانیان برای آزادی است، جنبش را مرور و آن‌را با بزنگاه‌هایی دیگر در تاریخ معاصر ایران قیاس‌کرده‌اند. زانیار بلوری به‌میان‌جی مجموعه‌ای از عکس‌های سارینا اسماعیل‌زاده، نوجوان کشته‌شده در جریان جنبش، بیان استعاری او را از وضعیت اجتماعی ایرانیان واکاویده‌است. معصومه مظفری و شهلا حسینی نیز از راه روایت‌هایی شخصی، بازتابی ذهنی‌گرایانه را از زمستان ۱۴۰۱ پیش‌نهاد داده‌اند که خواننده را به جهان هنرمند در آن روزهای ویژه نزدیک‌تر می‌کند. متن‌های این شماره با شعری از سونیا بالاسانیان به انجام می‌رسد با نام «ما هنوز هستیم».

 

همه‌ی این متن‌ها، چنان‌که آمد، در گفت‌وگویی پیوسته با تصویرهای بازنماینده‌ی رخ‌دادهای زمستان، می‌کوشند تصویری فراگیر را از روند گسترش و رشد جنبش در سه ماه پایانی سال ۱۴۰۱ خورشیدی تصویر کنند. سه ماهی که در آن سایه‌ی مرگ در روی‌دادهایی چون اعدام‌های مردم معترض، برگزاری مراسم چهلم جان‌باخته‌ها، و مرگ‌هایی مشکوک که اغلب خودکشی نام می‌گرفت، هم‌چنان بر ایران و مردم‌اش سنگینی می‌کرد. اما هم‌زمان، شکل‌گیری روش‌های نوین اعتراضی و پای‌داری در آن نیز نویدبخش ادامه‌ی این راه بی‌بازگشت بود. اگر جمعه‌های اعتراضی در زاهدان، چون همیشه ضرب‌آهنگ نویدبخش پیوستگی جنبش بود، تنیدگی بی‌درز زندگی هرروزه با مقاومت سیاسی زنان در برابر حجاب اسلامی و سایر (نا)قانون‌های دین‌بنیان در خیابان‌های شهرهای بزرگ‌تر هر روز جان بیش‌تری می‌گرفت. بدل‌شدن رقص به ابزاری برای بیان هویتی و زبانی از‌بنیان سیاسی نیز در زمستان شکل‌گرفت و در کنشی چون رقص دختران اکباتان، جهان‌گیر شد. هنرمندها و سینماگرها نیز در کنش‌هایی چون «نه» به جشن‌واره‌ی حکومتی فجر و ایستادگی دربرابر حجاب اسلامی، به‌طرزی آشکارتر با مردم و خواست مدنی‌شان هم‌راه شدند. زمستان ۱۴۰۱ با چهارشنبه‌سوری‌هایی یک‌سره نو به پایان رسید که در آن‌ها مردم ایران، نوآیین روسری‌سوزان را به یکی از خاست‌گاه‌های اسطوره‌ای‌اش تاویل کردند.

ZZA-PAZ

فرامتن:   زن، زندگی، آزادی

(پاییز)

برای دیدن مجله در حالت تمام‌صفحه روی شکل مربع در گوشه‌ی بالا کلیک کنید.

این نسخه برای مُبایل مناسب نیست.

 درآمد

ما گواه و بازوی تاریخ‌ایم. ساختن مجموعه‌ی پیشِ‌ رو، گونه‌ای انجام وظیفه‌ی تاریخیِ کسانی‌ست که فصلی دهشت‌بار و امیدبخش از سرگذشت مردمی را به‌چشم دیده‌اند و با گوشت و پوست حس‌کرده‌اند، و نسخه‌ای از آن را برای حافظه‌ی تاریخی و گروهیِ خود و نسل بعد ثبت‌می‌کنند.

ژینا مهسا امینی در روز ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، بدل به قهرمانی در جنبشی فراگیر برای براندازی یک سامان خشونت جنسی وحشی بی‌سابقه در تاریخ شد؛ بی‌آن که خود بخواهد. آن‌روز که او را کشتند، ما مشغول آماده‌کردن شماره‌ی پاییز و کلاس‌های سال آموزشی نو بودیم. مهر در راه بود. اما نوشتیم که این خط و این نشان: «اکنون زن ایرانی برای آزادی خود جان‌ داده‌است». وقتی مردم و دانش‌جوها به‌خیابان آمدند، نقد و مشق را رها کردیم، و توان و فضای خود را در اختیار صدا و تصویر جنبش گذاشتیم. در قیاس با نقشِ شهروندی و انسانی، نقش فکری و هنری رنگ‌باخت، اما کوشیدیم این دو را با یک‌دیگر بیامیزیم و وظیفه‌ی خود دانستیم که نه‌تنها آوا و سیمای جنبش را پژواک‌دهیم‌ که بکوشیم آن را درک‌کنیم و بزرگ‌بداریم‌اش. برنامه‌ی شماره‌ی پاییز و زمستان را به‌طورکامل لغو‌کردیم و از توانش‌های درونی فصل‌نامه سودبردیم تا معنادارترین راه را برای واکنش به جنبشی پیداکنیم که سخت تکان‌مان داده‌بود. بخش «فرامتن» مجله که ویژه‌ی پرُژه‌های هنری و کتاب هنرمند بود را مناسب‌ترین قالب برای بازنمایی جنبش یافتیم. پس همه‌ی مجله را به یک فرامتن گسترده اختصاص دادیم، که اکنون پیشِ ‌روی شماست.

اما این تصمیم‌ها سریع گرفته‌نشدند. نخستین چیز، به‌جز به خیابان رفتن البته، گوش‌دادن به صدای مردم بود، صرف‌نظر از آن‌که باور سیاسی فردفرد ما چه‌چیزی را دیکته‌می‌کند. کم‌وبیش همه‌ی گروه دبیرها، که بخش زیادی از نیروی جوان‌اش را از همان «دهه‌ی هشتادی‌های»‌ نام‌دار جنبش می‌گرفت، برای کمک دست بالا برد. رفته‌رفته، گاه با تردید و گاه با عزمی جزم به‌تصویر‌ها چشم‌دوختیم و اسکرین‌شات گرفتیم و بایگانی‌کردیم. گاه قطره‌ی اشک‌مان را از روی گوشی پاک‌کردیم تا تصویر از آن‌چه‌ هست مبهم‌تر نشود. تصویرها را گردآوردیم، کنار هم گذاشتیم، بر نیرویشان افزودیم، و به فضای مجازی بازگرداندیم.

در سرکوب نظام‌مند مطبوعات و رسانه‌های داخلی، و نبودِ خبرنگار خارجی، فایل‌های «اِم‌پی‌۴» بچه‌های شانزده‌‌ساله همان نقشی را بازی‌می‌کرد که تصویرهای عباس‌ها و گلستان‌ها و زندی‌ها و کاظمی‌ها و معیری‌ها بازی‌ کرده‌بودند. رفته‌رفته فرامتن روایتی دیداری را شکل داد از آغازگاه‌های «زن، زندگی، آزادی». این تصویرهای «فرودست» همه از شبکه‌های اجتماعی آمده‌اند اما در جریان ویرایش و تدوین آن‌ها کوشیدیم بی‌طرف که نه،‌ از سوگیری‌های کوته‌بینانه و بگومگوهای زهرآگین توییتری دور باشیم. توان درکِ اصل و حاشیه سخت نبود؛ «زن، زندگی، آزادی» همه‌ی چیزی که می‌خواستیم را داشت و بقیه، خیلی ساده، حاشیه‌بود.

در این عصر پساکُوید، تجربه‌ی بسیاری از ما از رویداد‌های جنبش، در پشتِ صفحه‌های نمايشِ کوچکی شکل‌گرفت که شب‌ها و روزها، وسواس‌آلود و بیمارگون به آن دوخته شده‌بودیم. و درحالی‌که تصویر کم‌کیفیتِ تیرخوردن نوجوانی در محاصره‌ی صداهای نامفهوم و هراسانِ مردم حاضر در صحنه بر ما فرود می‌آمد، این بدن‌های واقعی ما بود که به‌ عرق می‌نشست و دست‌هایمان که یخ می‌بست و انگشت‌هایمان که بی‌حس می‌شد. فرامتن پژواکی‌ست از این تجربه‌ی دیداری به‌ظاهر بی‌پایان از انقلابی که ایرانیان آن را با گوشت و خون زیسته‌اند و سوز آن را در بن استخوان حس‌کرده‌اند.

«زن، زندگی، آزادی» ساختارِ فرامتن را سامان‌داد. این مجموعه با «زن»، این بزرگ‌ترین قربانی چهل‌واندی سالِ گذشته و بزرگ‌ترین قهرمان جنبش آغازمی‌شود. اما «زندگی» به‌طرزی باورنکردنی روایت مرگ شد. نتوانستیم چشم از آن‌هایی برداریم که بر زمین افتادند یا سرشان بر دار رفت. آن ‌بی‌گناهان تسخیرمان‌ کردند و بااین‌حال، این را وظیفه‌ی انسانی خود دیدیم که زندگی را با زندگی تمام‌کنیم. و سرانجام، «آزادی» شاه‌بیت جنبش شد. از همه‌ مهم‌تر، آزادیِ «نه» گفتن، آزادیِ اشتباه‌کردن، آزادیِ خندیدن، آزادیِ سانسورنشدن، و آزادیِ دُم‌اسبی‌هایی که در شب، وسط خیابانی چراغانی‌شده با لاستیک‌هایی در حال سوختن، بالا‌وپایین می‌پرند. موهایی که در خیابان بادمی‌خورند، نمادی‌ عالی‌ شدند برای هر سه ضرب «زن، زندگی، آزادی»؛ و حجاب نمادی برای نقطه‌ی مقابل هر سه.

بی‌تردید، اعتبار این پرُژه از آنِ کسانی‌ست که این سیلِ عکس‌ها و ویدیوها را گرفتند و برای امنیت‌ خود، بی‌نام و ناشناس به‌ فضای مجازی فرستادند. این فرامتن تنها نهر کوچکی‌ست از آن سیل، تا فراموش نکنیم و به‌خاطربیاوریم در پاییز ۱۴۰۱ بر ما چه رفت. در جریان گردآوری و فرآوری تصویرها، تا جایی‌که شدنی بود، به‌ آن‌ها اندیشیدیم تا بفهمیم این تصویرها به‌واقع چیستند، چگونه کار می‌کنند، چگونه تاثیر می‌گذارند، و با ما چه‌می‌کنند. نتیجه‌اش یادداشت‌هایی شد که این‌جا و آن‌جا لابه‌لای تصویرها می‌بینید و بیش‌ترشان حاصل کار گروهی دبیرهای کارنماست.

هم‌زمان با گردآوری این سندهای جنبش، مشغول هم‌کاری با دیگر هنرمندها و نویسنده‌ها و هنرجوها بودیم برای نوشتن یا امضاکردنِ بیانیه و دیگر شکل‌های کنش‌گری فکری و اجتماعی. صدایِ جامعه‌ی هنری ایران را از راه بازنشر شماری از بیانیه‌ها و نامه‌ها و متن‌هایی که آن‌ها نوشتند و امضاکردند، به‌پیوست این شماره ثبت‌می‌کنیم. در نهایت، درست همین هم‌کاری‌ها، هم‌بستگی‌ها، هم‌سرایی‌ها، هم‌فکری‌ها، هم‌خوانی‌ها، هم‌صدایی‌ها، هم‌آیش‌ها، هم‌گامی‌ها، و هم‌بودگی‌ها بزرگ‌ترین امید جنبش شد و به قدرت‌مندترین جوانه‌ای شکل‌داد که طوفان پاییز و زمستان را تاب آورد و شکفت و ما را چشم‌انتظار یک دگرگونی بزرگ نگه‌داشت. 
 

Meta-Text: Woman, Life, Liberty

Introduction

In the middle of preparing the summer 2022 issue of the journal and finishing course registration at the beginning of the new academic year, the “Woman, Life, Liberty” movement and widespread protests against the Islamic regime of Iran began to grow. Soon, everybody at Kaarnamaa realized that it would be mentally and physically impossible for us to proceed with our normal programme of events, classes and writing. We paused, and after careful consideration, it was clear that we had to cancel the Institute’s normal plans and activities, join the people, and redirect our efforts toward the “Woman, Life, Liberty” movement.

What you are now seeing is a product of that decision. Instead of a regular issue, we expanded the artist’s book project of the journal, the Meta-Text, into a long visual essay about “Woman, Life, Liberty.” From the beginning of the movement, the editorial board observed, collected, categorized, sifted through, and sometimes republished thousands of often traumatic, yet always powerful, images, videos, and screenshots shared by anonymous photographers and videographers on social media. These low-res, hazy, or otherwise “poor” screenshots formed the prevailing mood and the backbone of this narrative. In the terrifying absence of professional journalism, the youth used their cellphones to stand witness to their own spectacular protests and defiant actions: burning their hejaabs, embracing each other, singing, dancing, chanting; and getting beaten, arrested, killed, and executed for their righteous cause.

This artist book, which is structured on the three main tenets of “Woman, Life, Liberty,” is a snapshot of an epic chapter in the Iranian struggle for democracy, reflecting on both our hopes and our apprehensions. This artist book is an effort to stand witness to what we went through and profoundly felt during one of the most momentous and monumental episodes of our lives.

When we were not working with images or pouring into the streets, we were collaborating with and reaching out to fellow artists and writers, in Iran and across the world, to write and publish statements and organize actions in support of the movement. An unprecedented sense of unity among Iranian politicians, activists, and cultural practitioners against the brutal Islamic regime in Iran has now emerged, and that’s what keeps us hopeful.

bottom of page