top of page

فصل‌نامه‌ی کارنما

  زن، زندگی، آزادی

برای دیدن مجله در حالت تمام‌صفحه روی شکل مربع در گوشه‌ی بالا کلیک کنید.

این نسخه برای مُبایل مناسب نیست.

 درآمد

هنگامی که در آستانه‌ی پاییز ۱۴۰۱ و در پی قتل حکومتی ژینا (مهسا) امینی، کار نقد و آموزش را وانهادیم و همه‌ی نیروهایمان را بر بازنمایی و هم‌راهی با جنبش «زن، زندگی، آزادی» متمرکز کردیم، می‌دانستیم آن‌چه پیش چشم‌مان آشکار می‌شود، نه‌تنها رخ‌دادی بی‌مانند در تاریخ سرزمین‌مان که پدیده‌ای‌ست که شیوه‌ی نگاه ما به این تاریخ را  نیز برای همیشه دگرگون کرده‌است. بهره‌گیری از روش‌های گوناگون سرکشی و نافرمانی مدنی، کنش‌های سیاسی آفرینش‌گرانه‌، پیش‌نهاد الگوهایی تازه از بودن، و سرانجام کشف نیروی نهفته در نفی،  در همه‌ی ماه‌های پس از ژینا، تصویری یک‌سر جای‌گزین از هویت‌هایی را آشکار کرد که حکومت اسلامی در ایران، بیش از چهل‌وچهار سال به‌طرزی نظام‌مند بر انکارشان سرمایه‌گذاری کرده‌بود. این‌بار همه‌ی مردم ایران بودند که دیدارپذیر می‌شدند.

شماره‌ی پیشِ رو، در ادامه‌ی فرامتن «زن، زندگی، آزادی» (پاییز ۱۴۰۱) درباره‌ی این دیدارپذیری‌ و هم‌سایگی کنش سیاسی و هنر در جنبش‌ اعتراضیِ کنونی و بزنگاه‌های تعیین‌کننده‌ی تاریخی‌ست. اگر شماره‌ی پیشین در جای‌گاه فرامتنی گسترده می‌کوشید از دریچه‌ی تصویرهایی که مردم معترض خود آفریننده‌شان بودند، هم‌گام با سه ضرب زن، زندگی، و آزادی، روایت‌گر جنبش در ماه‌های آغازین‌اش باشد، این شماره، سرگذشت جنبش را از زبان دست‌اندکارهای هنر ایران پی‌ می‌گیرد. روایت‌های متنی و گاه تصویریِ شماری از هنرمندها، نویسنده‌ها، و دست‌اندرکارهای هنر ایران، سویه‌هایی فردی‌تر از جنبش را آشکار می‌کنند. متن‌های این شماره که اغلب بازتاب‌دهنده‌ی دیدگاه شخصی نویسنده‌‌هایشان‌اند، تلاشی‌ برای ثبت آن‌چیزی‌اند که از آغاز جنبش تا بازه‌ای کم‌وبیش شش‌ماهه پس از آن، تجربه‌کردیم. اهمیت بازتاب صدا و بینش دست‌اندرکارهای هنر ایران و بیان حس شخصی‌شان در روزهای گسترش جنبش، به‌مثابه‌ی سندی  تاریخی، در ساختن روایتی متکثر از جنبش است و نقشی بنیادین در بازتاب صدای جامعه در این دوران دارد. 

هم‌چون شماره‌ی پیشین، بر تصویرهای کم‌کیفیت و ناشناس تکیه کرده‌ایم و کوشیده‌ایم بازتاب‌دهنده‌ی روایت مردم معترض باشیم. در پیِ سرکوب نظ‍ام‌مندِ مطبوعات و عکاس‌های خبری در ایران، تصویر‌های «فرودست» و اسکرین‌شات‌هایی از فایل‌های منتشرشده در شبکه‌های اجتماعی، زبانِ زیباشناختی این شماره را شکل داد. روایتِ تیره و تاری که بسیاری از تصویرهای دست‌به‌دست شده و کم‌کیفیت از جنبشِ مردمِ ایران در خود دارند، تصویری روشن و شفاف را از تاریخ این روزهای کشور برجای می‌گذارند. زبان سیاسی و واقعیِ تصویرِ فرودست را از همان چشم‌انداز سفید بر سفید روی جلدِ شماره آغاز کرده‌ایم. برای تصویربخشیدن به درد بی‌پایانِ جنایتِ هولناکی که گواه‌اش بودیم، چیزی جز فریادهای بی‌امانِ لیلی مهدوی، مادر سیاوش، بر ستیغ کوهستانی ساکت و سراسر پوشیده با برف لازم نیست. سیاوش محمودی که تنها ۱۷ سال داشت، به‌دستِ پلیس حکومت اسلامی ایران در جریان خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» با شلیک گلوله‌ای در سرش در ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ کشته‌شد. ما دل‌تنگ و سوگ‌وار سیاوش‌هایمانیم. آن‌ها باید امروز با ما می‌بودند و هم‌راه‌مان به آینده‌ی آزاد ایران می‌آمدند. ما این صحنه را در مغزمان نگاه‌ خواهیم‌داشت و این پرده را دگر خواهیم کرد.

شماره را با متن‌هایی از آسیه امینی، فرح اصولی، و فائقه بقراطی آغاز می‌کنیم که هر کدام از دریچه‌ای متفاوت به توصیف جنبش «زن، زندگی، آزادی» پرداخته‌ و آن‌را از نظرگاهی دیگرگون واکاویده‌اند. آسیه امینی در سه نما، زایش و گسترش جنبش را بررسی کرده و شیوه‌های مبارزه و بازنمایی در آن‌را شکافته‌است. فرح اصولی نیز با جای‌گذاری جنبش در بافتار گسترده‌تر تاریخی، آن‌را با جنبش‌های پیشین آزادی‌بخش، چه در جهان و چه در ایران قیاس‌کرده و بر ویژگی‌های تکین «زن، زندگی، آزادی» دست گذاشته‌است. فائقه بقراطی در یادداشتی با اشاره به چند اجرای ویژه در جریان جنبش، و بهره‌گیری از شیوه‌های جای‌گزینِ آیینی، از سرآغاز یک تغییر بنیادین فرهنگی خبر داده‌است. پرستو فروهر نیز در یادداشتی برگرفته از یکی از سخنرانی‌هایش در کارنما، بدن را به‌مثابه‌ی بیانیه‌ای سیاسی بررسی کرده و این‌چنین، از راه واکاوی یک سویه‌ی ویژه، بر بخشی جدایی‌ناپذیر از جنبش که همانا بازپس‌گیری تن و کنش‌مندی آن است، نور تابانده.

در ادامه، سحر آزاد با تکیه بر نقش خبرنگاری در گسترش جنبش، گزارشی را پیرامون اهمیت نشریه‌ها در بازتاب‌یافتن صدا و خواست مردم ارایه کرده‌است. مهرنوش علی‌مددی با نگاه به جنبش زنان ایران، نافرمانی مدنی و مقاومت در برابر اجبارهای نهادینه‌شده را گامی موثر برای واقعیت‌بخشی به رویای دیرینه‌ی آزادی ارزیابی کرده‌است. سیمین کرامتی و حسین ماهر نیز هرکدام از دیدگاه شخصی خود در جای‌گاه هنرمند به رخ‌دادهای چند ماهِ گذشته پرداخته‌اند و آن‌را از دریچه‌ی ماندگارترین ویژگی‌های دیداریش توصیف کرده‌اند. ثمیلا امیرابراهیمی با دست‌گذاشتن بر اهمیت سویه‌های اجتماعی و فرهنگی هم‌گام با دگرگونی‌های سیاسی، دگرگونی پایدار را در گرو کار بلندمدت ارزیابی کرده‌است. 

ناهید حقیقت با اشاره به کار خود درباره‌ی هویت زنانه و بازنمایی‌ آن از پنج دهه‌ی پیش تاکنون، تبار جنبش را در مبارزه‌ی درازمدت زن‌های ایرانی با پدرسالاری دین‌بنیان پی‌گرفته‌است. مریم زندی و نیوشا توکلیان نیز هریک با مرور عکس‌هایی مستندنگارانه از کارنامه‌ی هنری‌شان که بازتابنده‌ی تاریخ مبارزه‌ی زن‌ها برای برابری و در قابی بزرگ‌تر، تاریخ مبارزه‌ی ایرانیان برای آزادی است، جنبش را مرور و آن‌را با بزنگاه‌هایی دیگر در تاریخ معاصر ایران قیاس‌کرده‌اند. زانیار بلوری به‌میان‌جی مجموعه‌ای از عکس‌های سارینا اسماعیل‌زاده، نوجوان کشته‌شده در جریان جنبش، بیان استعاری او را از وضعیت اجتماعی ایرانیان واکاویده‌است. معصومه مظفری و شهلا حسینی نیز از راه روایت‌هایی شخصی، بازتابی ذهنی‌گرایانه را از زمستان ۱۴۰۱ پیش‌نهاد داده‌اند که خواننده را به جهان هنرمند در آن روزهای ویژه نزدیک‌تر می‌کند. متن‌های این شماره با شعری از سونیا بالاسانیان به انجام می‌رسد با نام «ما هنوز هستیم». 

همه‌ی این متن‌ها، چنان‌که آمد، در گفت‌وگویی پیوسته با تصویرهای بازنماینده‌ی رخ‌دادهای زمستان، می‌کوشند تصویری فراگیر را از روند گسترش و رشد جنبش در سه ماه پایانی سال ۱۴۰۱ خورشیدی تصویر کنند. سه ماهی که در آن سایه‌ی مرگ در روی‌دادهایی چون اعدام‌های مردم معترض، برگزاری مراسم چهلم جان‌باخته‌ها، و مرگ‌هایی مشکوک که اغلب خودکشی نام می‌گرفت، هم‌چنان بر ایران و مردم‌اش سنگینی می‌کرد. اما هم‌زمان، شکل‌گیری روش‌های نوین اعتراضی و پای‌داری در آن نیز نویدبخش ادامه‌ی این راه بی‌بازگشت بود. اگر جمعه‌های اعتراضی در زاهدان، چون همیشه ضرب‌آهنگ نویدبخش پیوستگی جنبش بود، تنیدگی بی‌درز زندگی هرروزه با مقاومت سیاسی زنان در برابر حجاب اسلامی و سایر (نا)قانون‌های دین‌بنیان در خیابان‌های شهرهای بزرگ‌تر هر روز جان بیش‌تری می‌گرفت. بدل‌شدن رقص به ابزاری برای بیان هویتی و زبانی از‌بنیان سیاسی نیز در زمستان شکل‌گرفت و در کنشی چون رقص دختران اکباتان، جهان‌گیر شد. هنرمندها و سینماگرها نیز در کنش‌هایی چون «نه» به جشن‌واره‌ی حکومتی فجر و ایستادگی دربرابر حجاب اسلامی، به‌طرزی آشکارتر با مردم و خواست مدنی‌شان هم‌راه شدند. زمستان ۱۴۰۱ با چهارشنبه‌سوری‌هایی یک‌سره نو به پایان رسید که در آن‌ها مردم ایران، نوآیین روسری‌سوزان را به یکی از خاست‌گاه‌های اسطوره‌ای‌اش تاویل کردند.
 

یادداشت‌هایی درباره‌ی زن، زندگی، آزادی

bottom of page